Monday, January 16, 2006

بخیالم که تو دنیا واسه تو عزیزترینم
آسمونها زیر پامه اگه با تو رو زمینم
بخیالم که تو با من یه همیشه آشنائی
بخیالم که تو با من دیگه از همه جدائی
من هنوزم نگرانم که تو حرفامو ندونی
این دیگه یه التماسه من میخوام بیایی بمونی
منو تو چه بی کسیم وقتی تکیمون به باده
بد و خوب زندگی منو دست گریه داده
ای عزیزه هم قبیله با تو یه سرزمینم
تا به فردای دوباره با تو هم قسم ترینم
من هنوزم نگرانم که تو حرفامو ندونی
این دیگه یه التماسه من میخوام بیایی بمونی
بد و خوبمون یکی ، دست تو تو دست من بود
خواهش هر نفسم با هم صدا شدن بود
با تو هم قصهء دردم هم صداتر از همیشه
دوتا همخون قدیمی از یه خاکیم و یه ریشه
من هنوزم نگرانم که تو حرفامو ندونی
این دیگه یه التماسه من میخوام بیایی بمونی
خوب سلام به خودم.که تنها کسی هستم که واسه این "آرمان"حرف دارم.نمی دونم ،یه بار از اعضا گروه موسیقی ناپلام دث میپرسن که شما از اینکه زیاد کسی به آهنگهاتون گوش نمی کنه ناراحت نیستید اونا هم میگن نه لااقل میدونیم و مطمئن هستیم که چن نفر همیشه گوش میکن،اون چند نفر هم خودمونیم!!حالا شده حکایت ما.اون یه نفر هم خودمم!بی خیالش اینجا رو گوش کن:امروز امتحان مدیریت شهری داشتیم.در نگاه اول تمامی سوالها سخت و ... بودن.اما به محض اینکه تقلبیهایی رو که دیشب با زحمت فراوون نوشته بودم رو از جیبم در اوردم"اللهم صل علی محمد و آل محمد" یه هو دیدم یه حاله نورانی منو گرفت.یهو همه سوالها اسون شد.منی که تا اون موقع گوز پیچ بودم یهو شدم فرار مغزها و السلام وعلی من اتبع الهدی
خلاصه، این روزها این روزها یکی سرم شلوغ شده فکر پیدا کردن خونه جدید و تحویل کارها و هزار کوفت و زهرمار دیگه
همه اینها به کنار
خیلی وقته خونه نرفتم

Sunday, January 08, 2006

خوب سلام به ؟ کی؟ خودم ؟امروز آخرین روز اینترم کلاسها مون بود.اصلا هم نفهمیدم چه
جوری گذشت.حتما خوش گذشته.هزارتا کار دارم.فعلا خدافظ